زندگی و آثار سال بلو، برنده نوبل ادبیات
به گزارش واندر هنگر، روزنامه اعتماد: سال بلو رمان نویس در نوشته هایش به فردیت و هویت نوع بشر بیش از هر چیز بها می داد و به یاری قلمش می کوشید چیزی را از میان بردارد که خود از آن به کم رنگ شدن ارزش های اجتماعی یاد می کرد. سال بلو را یکی از ممتاز ترین راویان اوضاع اجتماعی ایالات متحده در دوران پس از جنگ می دانند. او در آثارش واقع گرایی موجز را با چارچوب فکری حکیمانه یی پیوند داد که به مدد فلسفه و علوم اجتماعی و همچنین سنن ادبی اروپا پالایش یافته بود.
مرد معلقبلو در سال 1976 برنده جایزه نوبل ادبیات شد. سال بلو در رمان هایش به طور معمول به روشنفکر هایی لفاظ و خوش سخن می پرداخت: کسانی که از به تله انداختن آن ها لذت می برد. با این همه، در کتاب ماجرا های اوگی مارچ (1953) به عنوان نخستین اثر برجسته او و رمانی جالب و سرگرم کننده، روح سرزنده و ماجراجوی خود بلو نمود می یافت، روحیه یی که شاید متاثر از سپری شدن دوران کودکی این نویسنده در شهر شیکاگو بود: شهری که خود بلو از آن به جهانیی کوچک و مجموعه یی از بد ترین و بهترین شهر های مدرن و صنعتی امریکا تعبیر کرد.
در سال های بعد، او در کسوت یکی از اساتید دانشگاه شیکاگو، کشور را با دیدی نقادانه زیر نظر گرفت و حس ترس و ناراحتی ناشی از مشاهده افزایش تعداد بزهکاران برخاسته از طبقات پایین اجتماعی، افت ضوابط علمی و آنچه خود از آن به شکست گرایی نهاد آزادیخواه یاد می کرد را در رمان های بعدی خود همچون دسامبر رئیس دانشکده (1982) نشان داد.
لحن نیشداری که در تمام آثارش وجود داشت، سبب بروز انتقاد همگان شده بود. خود بلو در این باره نوشت: ناظران اروپایی گاهی مرا یک آدم عجیب و غریب دورگه نیمه امریکایی-نیمه اروپایی فرض می کنند که آثارش سرشار از واگویه های فیلسوفان، تاریخدانان و شاعرانی است که کتاب هایشان را در لانه اش در میدوست انبار کرده است. من به طور حتم، یک شخص خودآموخته ام.
نویسندگان مدرن اغلب می گویند: نسب بلو به نویسندگانی برمی گردد که کرامت هم دارند. سال بلو در سال 1944 اولین کتاب خود مرد معلق را منتشر کرد: شرح حال جوانی که به تازگی از دانشگاه فارغ التحصیل شده و در عالم برزخ گیر افتاده بود. قهرمان داستان - جوزف- (بدون نام فامیل و شاید تا حدودی یادآور جوزف کا کافکا) نمونه یی بود از یک شخصیت منفعل، وانهاده و زودرنج که بعد ها تبدیل به پرسوناژ همیشگی آثار بلو شد. قربانی -یک تحقیق خلاصه درباره روابط یک جوان نیویورکی به نام آسا لونثال و ضدقهرمانی به نام کیربی آلبی - درسال 1947 نوشته شد. سال در آن زمان در دانشگاه مینه سوتا انگلیس درس می داد.
او در سال 1953 بنا به وعده یی که به خوانندگان آثارش داده بود نگارش داستان ماجرا های اوگی مارچ را به سرانجام رساند: داستانی مفصل در مورد ماجرا های یک هاکلبری فین مدرن در راه رسیدن به ویندی سیتی. خود در این باره گفت: من یک شیکاگویی هستم - اهل همان شیکاگوی غمگین- ولی خودم را طوری بار آورده ام که دیدگاهم نسبت به همه چیز متفاوت باشد و به تعاریف موجود کاری نداشته باشم.
وی در دوران اقامت موقتش در اروپا- تا سرانجام دهه 1940- روی داستان ماجرا های اوگی مارچ کار کرد و با وجود زندگی در پاریس و برخورداری از فضای دلفریب آن، این تجربه را چندان بی عیب و نقص ندانست: فرهنگ دوستی پاریسی ها همیشه هم خوشایند نیست. وقتی دندانپزشکم در مورد یکی از سنگین ترین نمایشنامه های کامو حرف می زند، من واقعاً کم می آورم. بلو که دیگر در جهانی ادبیات اسم و رسمی کسب کرده بود در عین ادامه کار نویسندگی کرسی استادی را نیز رها نکرد و به دانشگاه شیکاگو بازگشت و عضو کمیته افکار اجتماعی شد.
او در سال 1956 دم را دریاب و سه سال بعد هندرسن سلطان باران را نوشت. در سال 1964 کتاب هرتزوگ بلو در کمال ناباوری همگان توانست عنوان پرفروش ترین کتاب سال را کسب کند که در واقع یکی از بهترین و پیروز ترین آثار او به شمار می رود. قهرمان داستان، هرتزوگ افسرده و درمانده، یک استاد دانشگاه
- نویسنده کتاب مکتب هنری رمانتیک و مسیحیت- که به تازگی از همسرش جدا شده بود نامه های زیادی به دوستان، آشنایان دور، نیچه و خداوند می نوشت. اما حتی علم و سواد هرتزوگ هم یاری اش نمی کرد تا با حقیقت تلخ فرار همسرش با بهترین دوست خود کنار بیاید. به زعم خیلی ها این کتاب براساس زندگی بلو و همسر دومش الکساندرا چاکباسوف نوشته شده بود. اما خود نویسنده ادعا می کرد: کتاب هرتزوگ یک رمان فکاهی است. آن را در زمانی نوشتم که از دست انداختن امریکایی های تحصیلکرده لذت می بردم. بعد ها اضافه کرد: با نوشتن این رمان می خواستم عدم کاربرد آموزش عالی در زندگی یک آدم بدبخت را نشان بدهم که سرانجام می فهمد سوادش به درد مسائل روزمره نمی خورد.
وی به عنوان یکی از نخستین نویسندگان فصلنامه ادبی- اجتماعی پارتیزان ریویو انزجار از جنبش های ضدفرهنگی را در کتاب سیاره آقای ساملرز (1970) نشان داد. قهرمان کم روی کتاب، مردی یک چشم و تنها بازمانده اردوگاه کار اجباری نازی ها، با دیدی سرشار از تحقیر و ناباوری، زوال رو به رشد ارزش های اخلاقی شهر نیویورک را نظاره می کرد: از این منظر، حتی بخش مرفه نشین شهر، مثل یک شهر آسیایی یا آفریقایی بود.
با گگرددن دری زرین از یک قلمرو بیزانسی و مجلل یک دفعه وارد سرزمینی بدوی می شدید. هرچند بسیاری از منتقدان، آثار بلو را فارغ از تبعیض های نژادی می پنداشتند. برخی او را متهم به زن ستیزی می کردند. ازدواج سوم وی با سوزان گلاس من در همین ایام به جدایی ختم شد. جهانی داستانی سال سرشار از قهرمانان مردی بود که از دست خواسته های زنان شان به تنگ آمده بودند.
اما مسائل حاشیه یی زندگی خصوصی بلو بیش از این ها بود. وی و تعدادی از چپگرایان قدیمی، مثل نورمن پودهورتز سردبیر ستیزه جوی مجله ماهانه فرهنگی و روشنفکری کامنتری با بدگمانی نسبت به جنبش های افراطی دهه شصت قرن بیستم، خط مشی نومحافظه کارانه یی را در پیش گرفتند. در سال 1969 سال بلو در پی اهانت های دانشجویان تندرو دانشگاه سان فرانسیسکو صحن دانشگاه را ترک کرد و سرخوردگی خود از محیط های آموزشی و فرهنگی را با نوشتن دیباچه یی بر کتاب دوستش آلن بلوم - انتهای ذهن امریکایی- در سال 1987 علنی کرد. بلو بعد ها به عنوان یکی از منتقدان تند و تیز مقوله درستی اصول سیاسی، فقر فرهنگی موجود در بافت آموزشی آن دوران و طرح سوال تولستوی افراد قبیله زولوی آفریقا کجاست؟ مورد نکوهش جامعه قرار گرفت.
او جزم اندیشی هیچ یک از خط مشی های سیاسی را باور نداشت. به گفته خود یکی از دلایل بازگشتش از نیویورک به شیکاگو اجتناب از افتادن به دام بیانیه ها و تومار هایی بود که باید امضا می کرد.
در یکی از مصاحبه هایش گفت: فکر کردم همان بهتر که به شهر خودم برگردم: جایی که در آن هم بیل همان بیل است و هم آدم بی فرهنگ همان آدم بی فرهنگ. شیکاگوی دنج و در عین حال بیگانه با فرهنگ و ادب را به هر جای دیگر ترجیح می دهم. جایی که سرایدار ساختمان با شنیدن اسمم از من می پرسد: بلو، شما در مسابقات شنای بازی های المپیک شرکت نکرده بودید؟ رمان مطرح استعداد هامبالت در سال 1975 اندکی پس از ازدواجش با یک ریاضیدان رومانیایی تبار به نام الکساندرا آیانسکو تولیکا منتشر شد. بلو در این کتاب داستان انحطاط رنج آور شاعر رویاپردازی را روایت می کرد که در واقع تصویر یکی از دوستان فقید شاعر و منتقد خودش به نام دلمور شوارتز بود.
سال در رمان های کوتاه خود که در سال های پس از دریافت جایزه نوبل نوشت - باز از دل شکستگی بمیر (1987) و اتصال بلاروسی (1989) - از مضامین آشنا و تکراری استفاده کرد. بلو در داستان دسامبر رئیس دانشکده (1982)، که پیش از این داستان ها نوشته شده بود، با روایت سردی از تقابل استادان دانشگاه شیکاگو با زندگی ملال آور دوران استیلای نظام کمونیستی، دیدگاه هایش در مورد فساد و گرایش های نژادی رایج در زادگاه خود
- شیکاگو- را عیان می کرد: شهری که در حال اضمحلال اخلاقی بود. در نتیجه پارتی بازی های هارولد واشنگتن اولین شهردار سیاهپوست شهر اوضاع از آن هم بدتر شد. در سال 1994 موضع گیری های سیاسی بلو توجه رسانه ها را به خود جلب کرد و آلفرد کازین یک منتقد برجسته با نوشتن مقاله یی در روزنامه نیویورک تایمز اظهارات بلو را در مورد چندفرهنگی شدن امریکا به چالش کشید و به سوال معروف وی یعنی تولستوی افراد قبیله زولوی آفریقا کجاست؟
این مطلب را اضافه کرد: غمارسلف پروست گینه یی های آفریقا کجاست؟ سال بلو نیز در دفاع از خود در روزنامه نیویورک تایمز نوشت: این ها همه ساخته و پرداخته روزنامه هاست... که همیشه می خواهند نظرات دیگران را به شکلی احمقانه تفسیر کنند. منظور من از چندفرهنگی شدن، تفکیک جوامع بافرهنگ از جوامع نانویسا بود. می دانید که من قبلاً دانشجوی مردم شناسی بودم. بلو در همین ایام شیکاگو را ترک کرد تا کرسی استادی دانشگاه بوستون را احراز کند. دلیل این مهاجرت احتمالاً تا حدودی به سرخوردگی او از زادگاهش و همین طور تمایل به نزدیکی به ویلای تابستانی اش در ورمونت مربوط می شد.
او در سال 1989 با همسر پنجمش جنیس فریدمن، یکی از شاگردان جلسات بحث و تحقیق خود در شیکاگو ازدواج کرد. تمامش باهم معنی می دهد مجموعه داستان کوتاهی بود که در سال 1994 چاپ شد. بلو یک سال بعد در اثر مسمومیت غذایی شدیدی که طی یک سفر تفریحی به جزایر کارائیب روی داد، به سختی بیمار شد. در سال 1997 و در زمان بستری بودن در بیمارستان، رمان کوتاه واقعی را نوشت که با واکنش های مختلفی از جانب منتقدان روبرو شد. او در دهه هشتم زندگی اش همچنان به نوشتن ادامه داد. در سال 2000 رمان راولشتاین را چاپ کرد که در آن به تجربه مسمومیت غذایی اش اشاره کرده بود و یک سال بعد مجموعه داستان هایش را روانه بازار کرد. اگرچه بلو در نظر عموم فردی منزوی می نمود به گفته دوستانش در جمع های خودمانی تر فردی شوخ طبع بود.
علاقه بیش از حدش به ورزش هاکی روی یخ شاید از رگ و ریشه کانادایی اش آب می خورد. سال بلو سال های سرانجامی عمر را در کنار همسر پنجم و فرزندانش -یک دختر و سه پسر، که یکی از پسر ها حاصل نخستین ازدواج و دوتای دیگر از ازدواج دومش بودند - گذراند. سال بلو رمان نویس که در دهم ژوئن سال 1915 به جهان آمده بود در 5 آوریل سال 2005 در 89 سالگی دیده از جهان فرو بست.
منبع: برترین ها