وقتی حالتان بد است این کار ها را نکنید!
به گزارش واندر هنگر، حال بد مصادیق زیادی دارد. یکی با حال بد، خلقش پایین می آید، دیگری احساسات ناخوشایندی را تجربه می نماید مثل غم یا تنفر یا خشم و. در این شرایط، اما نباید اشتباهاتی را انجام دهیم.
به گزارش همشهری، دوستی می گفت هوای ابری حالت عجیبی دارد؛ اگر حالت خوب باشد بهترت می نماید و اگر حالت بد باشد، بدترت می نماید. من، اما می گویم بیشتر شرایط و احوالات دنیا بستگی به حال ما دارد. زیباترین صحنه های دنیا، عذاب آور می شوند وقتی حال آدم خوب نباشد و حالمان که خوب باشد به ترک دیوار هم دل می بندیم و با دیدنش سرزنده می شویم.
حال بد مثل باتلاق می ماند؛ هرچه بیشتر برای از بین بردنش دست و پا بزنی بیشتر در آن فرومی روی. گاهی ضروری است فقط بنشینیم و نگاهش کنیم بی آنکه به خودمان برچسب بزنیم و قضاوت کنیم اعمال مان را. حال بد گاهی موهبت هم می گردد، چون باعث می گردد قدردان روز های خوشحالی باشیم و آنان را که حال بد را تجربه می نمایند بتوانیم بهتر درک کنیم.
اما حال بد دقیقا چیست؟ اینکه گاهی دل مان دو، سه روزی می گیرد، اینکه چند ساعتی بی علت مضطرب می شویم، اینکه عزیزی را از دست می دهیم و می خواهیم دنیا دیگر ادامه نداشته باشد، اینکه به واسطه بیماری یا شرایط خاص هرازگاهی دچار خشم و غم بی سرانجام می شویم... کدام شان حال بد است؟
با این حال بد چه باید کرد؟ اینکه می گویند حال بدمان را بپذیریم، دقیقا یعنی چه؟ این ها سؤالاتی است که برای یافتن پاسخ شان به دکتر علیرضا زرندی، روانشناس و روان درمانگر پویشی مراجعه کردیم و با او به تبادل نظر نشستیم.
مصادیق حال بد
به گفته دکتر زرندی، حال بد مصادیق زیادی دارد. یکی با حال بد، خلقش پایین می آید، دیگری احساسات ناخوشایندی را تجربه می نماید مثل غم یا تنفر یا خشم و. گاهی ممکن است از چیز هایی که قبلا لذت می بردیم دیگر لذت نبریم یا بی قرار شویم و حتی ممکن است از نظر جسمی به هم بریزیم. همه این ها می تواند مصداق این باشد که ما داریم حال بد را تجربه می کنیم.
یعنی تجربه احساسات ناخوشایندی که دوست شان نداریم و موقعیت بیرونی مطابق خواسته ها و انتظارات ما جلو نمی رود و به تعبیر دیگر اینکه روند رفع شدن احتیاج های ما مختل شده است. این باعث می گردد احساسات و هیجاناتی در ما شکل بگیرد که ناخوشایند است و معمولا ما از این به عنوان حال بد یاد می کنیم.
اولین مواجهه با حال بد
اولین اشتباهی که در این مواقع رخ می دهد این است که آدم ها می خواهند با حال بدشان بجنگند. زرندی می گوید: صادقانه اش این است که حال بد با جنگیدن خوب نمی گردد. وقتی با حال بد می جنگیم در واقع داریم از آن اجتناب می کنیم و این اجتناب حال بد و ناکامی ما را دوچندان می نماید.
جنگیدن یعنی اینکه خودمان را بابت این حال بد، بازخواست کنیم و بگوییم من نباید چنین حالی داشته باشم و باید حالم را خوب کنم. جنگیدن یعنی به رسمیت نشناختن این واقعیت که محرکی باعث حال بد ما شده است.
روان درمانگر پویشی می افزاید: حالا اگر بخواهیم نجنگیم و اجتناب نکنیم چه باید بکنیم؟ اول اینکه حال بدمان را ببینیم. یعنی ما به عنوان انسان این را طبیعی بدانیم که در معرض محرک های ناخوشایندی قرارمی گیریم که حالمان را بد می نماید و بابت این حال بد، به خودمان حق بدهیم. حالا برای اینکه این حال را تعدیل کنیم می توانیم یکسری راه چاره پیدا کنیم؛ مثلا به خودمان فرصت بدهیم، با خودمان خلوت کنیم، از آدم ها مشورت بگیریم، با آن ها حرف بزنیم، محیط مان را تغییر دهیم و....
تجربه حال بد
قرار است اجازه بدهیم حال بد در دنیای روانشناختی ما، پردازش و حل و هضم گردد تا روان، خودش را بازسازی کند و زندگی دوباره به همان روال سازگاری برگردد. علیرضا زرندی چنین ادامه می دهد: حال بد را نمی گردد از بین برد؛ بالاخره محرکی داشته و در واقعیت زندگی اتفاقی رخ داده است که روان نتوانسته آن را حل و هضم کند و برای هضمش احتیاج به زمان دارد. ما با خودمراقبتی این شرایط را فراهم می کنیم که روان، خودش را بازسازی کند تا دوباره به تعامل با واقعیت و سازگاری برسد.
به گفته علیرضا زرندی، این تنها بخشی از فرایند پذیرش است. او می گوید: وقتی این شوک اولیه را پشت سر گذاشتیم و روان کمی بازسازماندهی شد، حالا آنالیز می کنیم چه شد که این حال بد برایمان رخ داد؟ آیا علتش مسئله ای در بیرون است که باید مدیریت اش کنیم یا جنبه هایی درونی است که باید به آن مطلع شویم؟ و از همه مهم تر اینکه هیچ کدام از موارد گفته شده نباید به کنترلگری تعبیر گردد و دچار این توهم شویم که از این به بعد شرایط را کنترل کنیم که دیگر حال بد برنگردد. ما فقط می توانیم پیش بینی کنیم که این اتفاق کمتر رخ دهد یا اگر رخ داد کمتر صدمه ببینیم و آماده تر برویم سراغش تا هم شدتش کمتر گردد و هم زودتر بتوانیم خودمان را بازیابی کنیم.
مراقبت از حال بد
فکر مطلعی به ما یاری می نماید از خودمان در مواجهه با حال بد مراقبت کنیم. زرندی با اشاره به این مطلب می گوید: در فکر مطلعی قرار نیست با آنچه در محیط بیرون یا درون ما اعم از افکار و احساسات، رخ می دهد مقابله و مبارزه یا حتی کنترلش کنیم. قرار است به عنوان یک ناظر بیرونی نگاهش کنیم. در واقع جنگیدن، نقطه مقابل فکر مطلعی است. وقتی اتفاق سختی روی می دهد؛ مثلا وقتی عزیزی را از دست داده ایم، در غم، غرق می شویم. باید سوگ را برای خودمان طبیعی بدانیم و اجازه بدهیم آن را تجربه کنیم.
زرندی تأکید می نماید: نگاه کردن و نجنگیدن به معنای بی تفاوتی نیست، به معنای به رسمیت شناختن احساسات مان است. از قلم نیاندازید که پذیرش با تسلیم فرق دارد. تسلیم یعنی دستانم بالا برود و اجازه دهم حال بد هر کاری دوست دارد با من بکند؛ یعنی در موضع قربانی و درماندگی قرار گرفتن. تسلیم یعنی من دیگر ادامه نمی دهم، اما پذیرش جنبه مطلعانه دارد یعنی من آن را طبیعی بدانم و واقف باشم این یک حال است که من تجربه اش می کنم و به واسطه تجربه کردنش دوباره به حرکت درمی آیم.
منبع: فرارو