مبارزه ادبی با مفاسد مالی و آقازادگی با الهام از شاهکار شکسپیر
به گزارش واندر هنگر، خبرنگاران، گروه فرهنگ - صادق وفایی: این روزها که بازار دادگاه های رسیدگی به مفاسد مالی گرم است، بد نیست نگاهی به یکی از آثار داستانی ادبیات کشور داشته باشیم که مرتبط با این موضوع است و تاحدودی با هدف پرداخت به این گونه معضلات سیاسی اجتماعی نوشته شده است. رمان بیست زخم کاری نوشته محمود حسینی زاد ابتدای سال 96 منتشر شد و در حال حاضر با نسخه های چاپ سومش در بازار نشر حضور دارد.
از سفر با تور پاتایا لذت ببرید.
حسینی زاد به جز ترجمه هایی که از زبان آلمانی دارد، نگارش کتاب های داستانی این برف کی آمده؟، آسمان کیپ ابر و سرش را گذاشت روی فلز سرد را هم در کارنامه دارد و بیست زخم کاری متاخرترین اثر داستانی او در حوزه تالیف است.
* 1- مقدمه
این رمان با زمینه و تم شکسپیروارش درباره مهره های ثروت و قدرت در کشور نوشته شده و موضع نویسنده در نگارش آن، کاملا صریح و بی تعارف است. مولف این مطلب نیز در گپ و گفت هایی که پیش تر درباره آثار دیگر با حسینی زاد داشته، با این گفته وی روبرو شده که رمان را با صراحت و در حجم کمی نوشته تا از زیاده گویی و اطناب جلوگیری نموده باشد. به عبارت دیگر، حسینی زاد در کتاب بیست زخم کاری حرف خود را در حجم کوتاه 127 صفحه، به صورت مختصر و مفید بیان نموده است.
طرح کلی قصه درباره ساختار قدرت و ثروت در یک سازمان تجاری خصوصی است که توسط یک پیرمرد به نام ریزآبادی اداره می گردد؛ کاراکتری که شاید باید او را معادل دُن کورلئونه دانست. شخصیت اصلی داستان یکی از مدیران و زیردستان ریزآبادی به نام مالکی است که با کشتن پیرمرد و از سر راه برداشتن دیگر مدیران و نزدیکان او، دایره قدرت و نفوذ خود را بیشتر می نماید. داستان بیست زخم کاری به تعبیر حسینی زاد، قصه امروز بعضی سازمان های تجاری قدرتمند در کشور است که خیلی چیزها را در اختیار خود دارند. اما نکته مهم و شاخص درباره این کتاب، ارجاع بینامتنی بزرگ اش به نمایشنامه مکبث اثر ویلیام شکسپیر است. حسینی زاد که از علاقه مندان شکسپیر و به ویژه مکبث است، به نوعی با این رمان نسبت به اثر مذکور، ادای دین نموده است. منتهی این ادای دین از جهت بیان حرف ها و هدف اصلی اش از نوشتن کتاب اجرا شده است.
حرف اصلی و مورد نظر حسینی زاد در کتاب مورد اشاره که با استفاده از ارجاعات مختلف به داستان مکبث بیان شده، این است که جنایت، و مکافات هایش را حد و مرزی نیست و وقتی که آغاز کردید، باید تا انتهای خط را مثل مکبث پیش بروید. در همین زمینه جملات و دیالوگ های زیادی از نمایشنامه مکبث هستند که هنگام مطالعه کتاب، به یادشان می افتیم اما حسینی زاد، خود پیش از آغاز متن داستان، این جمله از نمایشنامه مذکور را به نقل از شخصیت مکبث، آورده است: هنوز این جا بوی خون می دهد. همه عطرهای عربستان هم به این دست کوچک بوی دیگری نخواهند داد... که معنای ساده اش این است که دستی که به خون آلوده شد، دیگر هرگز پاک نمی گردد.
داستان بیست زخم کاری با لحن بعضا گزنده و صریحی که دارد، قصه آدم هایی است که شاید نمونه های زیادِ متکثری از آن ها را در راس سازمان ها یا مناصب تاثیرگذار مدیریتی کشور دیده باشیم. آدم هایی که خود و خانواده هایشان، ظاهری موجه دارند اما تعطیلات و خوش گذرانی هایشان مربوط به دبی، میلان یا کشورهای اروپایی و آمریکاست. انسان هایی که همچنین حامل چنین تناقضی هستند که آنتن تلویزیون خانه هایشان شبکه های ماهواره ای را می گیرد اما چادرشان لای در ماشین چندمیلیاردی گیر می نماید: از لای درِ چند اتومبیل، گوشه چادرهایی بیرون زده بود. (صفحه 34)
عنصر مکان، یکی از عناصر مهم داستان بیست زخم کاری است که سعی شده در جهت هویت بخشی مستقل به اثر، از آن بهره برداری گردد. به این ترتیب داستان این رمان در تهران، کلاردشت، کیش، اوکراین و جاده های شمالی کشور جریان دارد و هنگام حضور شخصیت اصلی یعنی مالکی در تهران، هم چشم اندازهای شمیران و دماوند، مرتب پیش روی مخاطب گذاشته می شوند؛ مثلا: دماوند، انتهای سمت راست پنجره عریض و طویل، زیر برف سنگینی بود. سمت چپ دماوند، کوه های شمیران با نوک های برفی و پایین تر، برج ها و اتوبان های زیر غبار. همه زیر آسمانی که آبی اش سرد بود و آفتابش سرد. نویسنده درباره مکان رخ دادن اتفاقات، تعلیقی به کار نگرفته اما تا صفحه چهارم کتاب که مالکی وارد جاده کلاردشت به مرزن آباد می گردد، صحبتی از مکان نشده و تازه از صفحه چهارم به بعد است که مخاطب با آن روبرو می گردد.
نویسنده کتاب، همان طور که با آوردن جملاتی در داستان، دنبال تزریق روح شک و تردید است، در فرازهای دیگر ابایی از لو دادن عامل جنایت ندارد. علت این امر را می توان قصد و هدف حسینی زاد برای زدن حرفش در زمان و حجم کوتاه دانست. یعنی چون در پی بیان حرف مورد نظر با این ویژگی ها بوده - زمان و حجم کوتاه - طفره نرفته و تعلیق چندانی درمورد قاتل و عامل جنایت ایجاد ننموده است. در طول داستان، دو نکته نسبتا مبهم هم وجود دارد که نویسنده پاسخ قانع کننده ای برای آن ها ارائه ننموده است. نکته اول، گره ای است در صفحه 110 به داستان اضافه می گردد و درباره شخصیت ایشون یا در واقع یک رئیس بزرگ است که بنا نیست چیز بیشتری از او گفته گردد. نکته دوم هم در صفحه 118 است که اشاره ای کوتاه و گذرا به احتمال انحراف اخلاقی شخصیت های مظفری و اخوان و همجنس خواه بودن آن هاست که شرح و تشریحی درباره اش وجود ندارد و شاید باید علت آن را در عامل ممیزی جستجو کنیم.
در ادامه این مطلب، رمان بیست زخم کاری را در دو ساحت ساختار و محتوا مورد آنالیز قرار می دهیم.
محمود حسینی زاد
* 2- فرم و ساختار
ویژگی های ساختاری رمان بیست زخم کاری را می توان در لحن و زبان، اشارات و کنایه ها، فضاسازی و ساختن لحظه خلاصه کرد.
2-1 لحن و زبان
حسینی زاد در نوشتن رمان بیست زخم کاری از چند زبان استفاده نموده است؛ یک زبان شاعرانه و شکسپیری که استعاره های مختلفی در آن به کار رفته و بیشتر به کار توصیف مالیخولیا و توهمات شخصیت ها آمده است. دیگرْ زبانی معمولی و نزدیک به معیار که البته در فرازهایی، چندان هم صریح و شفاف نیست و زبان سوم هم زبان فیلمنامه ای است که در فرازهای کمی از کتاب، برای تشریح موقعیت و میزانسن قرارگیری شخصیت ها در صحنه رویداد تعبیه شده است. حسینی زاد در نوع روایت معمولی و غیرشاعرانه هم از دو لحن استفاده نموده که در یکی نام شخصیت های مالکی و همسرش سمیرا را ذکر می نماید و در نوع دیگر، از آن ها در حکم دو شخصیت غریبه و دور، با عبارات مرد و زن یاد می نماید. درباره لحن و زبان فیلمنامه ای رمان هم می توان از صفحه 23، نمونه شاخصی آورد که در آن، موقعیت شخصیت های حاضر در یک اتاق، به صورت سطور کوتاه، با رعایت اختصار و کوتاهی جملات زیرِ هم آورده شده اند: ناصر روی جایگاه کنار میز پدر. میرلوحی و مظفری نزدیک در. اخوان زیر صفحه تلویزیون. نجفی روی کاناپه کنار پنجره. مالکی زیر نقشه ایستاده بود.
2-2 اشارات و کنایه ها
حسینی زاد در روایت قصه اش، اشاره و کنایه هایی دارد که جهت گیری انتقاد و تندی اش را نسبت به جریان نوکیسه و پولداران قدرتمند، به خوبی نشان می دهند. یکی از نمونه های این رویکرد را می توان در صفحات ابتدایی داستان، جایی که ریزآبادی (پیرمرد پولدار) هنوز کشته نشده و امپراتوری اش تقسیم نشده مشاهده کرد که نشان دهنده قلمرو تاثیرگذاری این شخصیت است: ریزآبادی انگشتش را روی تایلند گذاشت، کشید تا روی کیش، که در باز شد. یا در جایی دیگر از صفحات ابتدایی کتاب که شخصیت ها در حال معرفی شدن به مخاطب هستند، شخصیت نجفی یکی از مدیران زیردست ریزآبادی، جمله ای دارد که نشان دهنده نظر حسینی زاد درباره نوکیسه ها و همان پولداران قدرتمند است: نجفی گفت فکر کن اگه حاج عمو زیر پروبال مون رو نگرفته بود حالا باید چه می کردیم! باز تو درس خوندی، من که خدا عالمه الان کجا بودم! و بلند خندید.
ریاکاری و استفاده از مظاهر دین داریِ متظاهرانه از دیگر مولفه هایی است که می توان در اشاره ها و کنایه های حسینی زاد در بیست زخم کاری مشاهده کرد؛ مثلا: بیا پسرعمو انگار روزه ای. نان خامه ای را داد دست مالکی و رویش را بوسید. بوی گلاب بینی مالکی را پر کرد و مالکی عُقش را فرو داد. همین مساله را می توان در فرازهایی دیگری از رمان هم مشاهده کرد. به عنوان مثال: مظفری گفت حوصله می خواد. آدم بکوبه بیاد این جا، یه معامله بکنه هُلو، توی یه مملکت باشه پر از هُلو، اون وقت بره خونه حاج فرشته قورمه سبزی بخوره و به دروغ هاش گوش بده که دهه فجر این کار رو کردم، عاشورا اون کارو ... در فرازی هم مالکی برای دادن سفارش یک قتل به مردی در باشگاه سوارکاری مراجعه می نماید، شخصیتی که سفارش قتل را می گیرد و بناست انجامش دهد، چنین ظاهر و رفتاری دارد: باز ریشش را با پشت دست خاراند و دستش را محکم پس کشید تا دو سه موی گیرنموده زیر نگین انگشترهای عقیق و فیروزه اش رها شوند. مالکی مورمورش شد.
اشاره های غیرمستقیم و استعاری حسینی زاد هم درباره پولداری و نجومی بودن ثروت شخصیت های اصلی داستان، خود را با چنین جملاتی به رخ مخاطب می کشد: اول اتومبیل ریزآبادی پیچید به جاده باریک و تاریک. ناصر می راند، انگار هنوز در پیست تمرین مسابقات اتومبیل رانی میلان است و مربی اش کنار دستش. به این ترتیب بناست این اطلاعات در اختیار مخاطب قرار بگیرد که ناصر (آقازاده) به عنوان فرزند ریزآبادی، یعنی همان پیرمرد ثروتمند و رئیس (معادل پدرخوانده و یا همان دانکنِ تراژدی مکبث) بخشی از دوران خوشگذرانی و تعطیلاتش را در میلان و پیست اتومبیل رانی گذرانده است.
2-3 فضاسازی
نویسنده کتاب بیست زخم کاری از مولفه دیگری در ساخت زبان رمانش بهره برده و آن فضاسازی به مدد جملات وهم انگیز و القای حال و هوای گوتیک است. این فضاسازی را می توان لابه لای جملات روایت کننده و پیش ران قصه مشاهده کرد. مثلا در جایی که ماشین مالکی در جاده شمال به تهران در حال حرکت است و بناست به رستوران و دیدار با کولی های پیشگو برسد، به این جمله برمی خوریم: حالا دیوار صخره ای سمت چپ شان هم کوتاه تر شد و دره سمت راست شان عمیق تر و پیچ های تند سربالای پشت سر هم آغاز شد. و یا در صفحه دیگری که بناست حال و هوای تیره و تار کلیت داستان برای مخاطب ترسیم گردد، نویسنده از این جمله بهره برده است: گرد و غباری به هوا بلند شد، انگار آخرالزمان.
حسینی زاد در بعضی فرازها بنا دارد خبر قتل یا اتفاق بدی را که در پیش است، از قبل اعلام کند. به همین دلیل با فضاسازی، مخاطب را برای رویارویی آماده می نماید. مواجهه مالکی با رستورانِ جاده ای و بین راهی که در آن کولی های پیشگو را دیدار می نماید، یکی از این رویارویی هاست: ساختمان رستوران را از دور دید. قلبش ریخت. و یا در صفحه ای دیگر مالکی نگاهش افتاد به ساختمان تک افتاده رستوران و سوزشی در شقیقه حس کرد. همین جاده شمال به تهران که شخصیت مالکی چندین بار در آن تردد نموده و رفت و آمد دارد، در فرازی از داستان، این چنین توصیف می گردد که توصیفش، در راستای همان رویکرد نویسنده برای فضاسازی قرار می گیرد: جاده به دره ای سیاه می مانست که بین غول های سیاه تر مخروطی شکل دو سوی جاده دهان باز نموده بود و همه را در خود می کشید. به این ترتیب ظاهرا قرار است مالکی هم به درون این دره سیاه کشیده گردد.
القای وحشت و اضطراب ناشی از جنایت هم از دیگر اقدامات حسینی زاد در جهت فضاسازی در این کتاب است که می توان نمونه اش را در یکی از جملات رمان که تاحدودی مخاطب را به یاد داستان گیله مرد بزرگ علوی و فضاسازی هایش می اندازد، مشاهده کرد: از سمت جنگل زوزه ای بلند بود و باد که تندتر شده بود، بین درخت ها می دوید. این ترس و اضطراب را در توسعه و گسترش اش در شخصیت سمیرا هم می توان مشاهده کرد: سمیرا نگاهی به ریش تُنک ریزآبادی و چشم های بی نورش انداخت که حالا برقی در رطوبت غلیظش نشسته بود. دلش آشوب شد. البته این جمله مربوط به مقطعی است که هنوز جنایت رخ نداده و ترس مستور در آن هم، مربوط به اتفاقی است که بناست رخ بدهد.
باقی جملاتِ حاویِ عنصر فضاسازی هم در خدمت مفاهیم جنایت ، تقاص و گرفتاری پس از ارتکاب جرم هستند که می توان نمونه های شاخصشان را در این جملات مشاهده کرد: مالکی تک ضربه قلب را در تمام دست و پا حس کرد. یا کریم خندید و بوی مردا پیچید در اتومبیل. و بوی خون اتاق را پر کرد. و کلمه هایش خیس خیس بود.
2-4 ساختن لحظه
نویسنده علاوه بر اشارات و فضاسازی ها، لحظاتی را هم در داستانش خلق نموده که بیانگر جریان داشتن زندگی عادی و لحظات معمولی روزمره باشند. چنین لحظاتی را می توان در بخش هایی که راوی از لحن معمولی و عاری از شاعرانگی تراژدی استفاده می نماید، مشاهده کرد. نمونه های شاخص این لحظات به این ترتیب اند: دختر مشتی آب به سوی پسر پاشید و قطره ها در هوا رنگین کمان شدند. (صفحه 8)، زنبوری بالای سرشان می پرید. (صفحه 18)، صدها پنجره ساختمان های ایستاده بر بلندی های شمیران، نور خورشید را هزار تکه می کردند و برمی گرداندند. (صفحه 26)، آب استخر موج برداشت و بوته های گل و گیاه و شاخه های درخت ها در هم پیچیدند. (صفحه 40) و هیچ کس نگاهی به آسمان نینداخت که در چند کیلومتری تهران این همه ستاره داشت. (صفحه 84).
یکی از طرحواره های مکبث
* 3- مکبث و ارجاع
نویسنده در کتاب بیست زخم کاری به جنگ مفاهیم پدرخواندگی و آقازادگی در روزگار معاصر کشور رفته است. اگر یک لایه پایین تر برویم و عمقی تر به این کتاب نگاه کنیم، مفهوم جنایت و مکافات هم خود را نشان می دهد که البته می توان آن را یک لایه پایین تر هم، یعنی در هسته مرکزی اثر و روح آن که تراژدی مکبث باشد مشاهده کرد چون شخصیت مکبث هم با واقعیت جنایت و مکافات روبرو بود و دستی که به خون آلوده کرد، هرگز پاک نشد و ناچار شد جنایات جدیدی مرتکب گردد. مکافاتی که شخصیت مالکی به خاطر جنایاتش با آن روبروست، در طول اثر و حتی فرازهایی که اتفاق بیرونی مهمی رخ نمی دهد، به واسطه حالت تهوع و چیزی که در معده اش می جوشد، همراه اوست. این حالت تهوع چندبار در طول داستان تکرار و گوشزد می گردد.
حسینی زاد در ساخت محتوا و کالبد اثرش، وام های زیادی از مکبث گرفته و علاقه مندی اش به این نمایشنامه شکسپیر کاملا مشهود است. این بروز و ظهور، در نمونه هایی کاملا مستقیم و مشابه و در نمونه هایی هم الهام گرفته و تطبیق داده شده به سلیقه این نویسنده است. به عنوان مثال پیرزن کولی در خیابان یا کولی هایی که در رستوران سر راه، مقابل مالکی ظاهر می شوند، آینه دار مستقیم خواهران جادوگر و پیشگو در مکبث هستند که او را از آینده باخبر کردند. در رمان بیست زخم کاری هم همین اتفاق می افتد. پیرزن کولی صفحه 21 یا زن کولی صفحه 52 که کنار ماشین مالکی می آید، همان وظیفه جادوگران پیشگوی تراژدی شکسپیر را دارند. اما حسینی زاد افزوده ای هم در این ارجاع دارد و آن ماری خیالی است که خزیده و وارد قصه می گردد. این مار هم در حضور زن کولی صفحه 52 و هم جایی که کریم (آدم کشی که در استخدام مالکی است) حضور دارد، پیدا می گردد. خواست به زن نگاه کند که نور تند آفتاب و برق پولک ها چشمش را زد و قبل از آن که چشم ها را ببندد دست زن را دید که انگار ماری از پنجره خزید داخل و حلقه زد دور مچ مالکی و چیزی گذاشت کف دستش. مالکی پلک هارا به هم فشرد. (صفحه 52) و یا جایی که کریم در ماشین کنار مالکی نشسته است، می خوانیم: دور مچ دست راست مالکی ماری بود سیاه و لزج که پیچیده بود و فشار می داد و فشار می داد. می پچیید و می پیچید. (صفحه 87) ضمناً، خیالی بودن اشباح یا کولی هایی که مالکی دیده در صفحه 125 کتاب از زبان صاحب رستوران بیان می گردد. یعنی کولی هایی که مالکی در مقام پیشگو دیده، اشباحی بوده اند که فقط او آن ها را دیده و وجود مادی نداشته اند. بنابراین مالکی هم مانند مکبث که در مرکز تراژدی قرار گرفته است، چاره ای جز ارتکاب جنایت و پیش رفتن در این جهت ندارد. در بخشی از داستان و صفحه 69 کتاب، هم پس از مرگ (کشته شدن) ریزآبادی یا دانکنِ داستان، درباره شایستگی مالکی (مکبث) برای جانشینی او بحث می گردد.
در این که شخصیت مالکی، مابه ازا و آینه دار مکبث است، شک و تردیدی نیست اما این که سمیرا همسر مالکی، لیدی مکبث باشد، جای بحث دارد چون سمیرا، عذاب وجدان ها و مالیخولیای لیدی مکبث را دارد اما آن طور که در رمان روایت می گردد، در ارتکاب جنایت ها دستی نداشته و شخصیت بی گناه تر و منزهی نسبت به لیدی مکبثی که همسرش را به کشتن دانکن ترغیب می نماید، دارد. یک تفاوت دیگر سمیرا و لیدی مکبث هم در این است که این شخصیت از صفحه 125 یعنی دو صفحه مانده به انتها کتاب، مفقود شده و راوی داستان، خبری از سرنوشتش نمی دهد. در حالی که لیدی مکبث در نهایت و پیش از نبرد انتهای مکبث، می میرد. انتها بندی بیست زخم کاری هم به صراحت انتها بندی مکبث نیست که در آن مکبث کشته می گردد. حسینی زاد برای زدن همان حرفی که در ابتدا به آن اشاره کردیم، نیازی به انتها صریح و بسته ندارد اما به طور ضمنی به ورود چند ماشین غریبه به ویلا و باز شدن چند درِ اتومبیل اشاره می نماید که احتمالا به معنی آخر کار مالکی و تسویه حسابِ دیگرْقدرتمندان با اوست.
حسینی زاد جایی از میانه های کتاب یعنی اواخر صفحه 63 و ابتدای 64، داستان مکبث را به مفاسد مالی ایران، پدرخواندگی و آقازادگی ربط می دهد؛ با این دیالوگ: اگر قرار باشه مردن اون مرحوم که مثل پدرم بود مطرح بشه، مطمئن باشین اول می رن سراغ ارث خوراش. سراغ اون هایی که چمدون چمدون پول بردن کانادا و ایتالیا و حالا چمدون چمدون وام بانکی بدهی بالا آوردن. و این ارتباط از این مقطع کتاب به بعد، صراحت بیشتری پیدا می نماید. بد نیست به این مساله هم اشاره کنیم که لحن و زبان نویسنده باعث می گردد که تا صفحه 88 کتاب، مخاطب چندین مرتبه تصور کند شخصیت مالکی توسط رقیبانش به قتل رسیده و حذف شده اما این اتفاق نمی افتد و ظاهرا حسینی زاد این اتفاق را جایی بیرون از انتها رمان قرار داده است.
از دیگر مولفه های شباهت و ادای دین بیست زخم کاری به مکبث، فرازهایی است که مالکی و سمیرا پس از مرگ ریزآبادی و نجفی، شبح خون آلود این دو را می بینند؛ مثلا سه هیکل تیره نشسته در تاریکی، از جا کنده شدند و شناور در هوا از دل سیاهی آمدند سمت مالکی. که این مولفه، معادل دیدن شبح کشته شده بانکو در ضیافت شامی است که مکبث ترتیب داده و بانکو را پس از کشته شدنش در آن ضیافت می بیند. ذکر این تشابه باعث می گردد تفاوت مهم دیگری را هم بین رمان حسینی زاد و نمایشنامه شکسپیر بیان کنیم و آن وجود مالیخولیا در درون مالکی و مکبث است. در تراژدی شکسپیر، مکبث به عنوان سالار پیروز لشگر تا وقتی که جادوگران پیشگو را ندیده، دچار اوهام و تفکرات پریشان نمی گردد اما در بیست زخم کاری شخصیت مالکی از ابتدا درگیر مالیخولیا و حالت تهوع است که احتمالا ریشه در مفاسد مالی و باندبازی های قدرت در کشور دارد.
یک مورد نسبتا مبهم هم در مولفه های شخصیتی مالکی که شاید بتوانیم آن را با توسل به مکبث توجیه کنیم، مربوط به فرازی از داستان است که او سوار بر هواپیما دارد روی جزیره کیش فرود می آید و راوی این جمله را می آورد: هواپیما که نزدیک آب شد، مالکی چشم هایش را بست. کبودی آب را نمی توانست تحمل کند. (صفحه 28) شاید این تحمل ناپذیر بودن کبودی آب دریا، کنایه از دریاهای خونی باشد که قدرت طلبانی چون مالکی به راه می اندازند اما در عین حال به خاطر هشدار وجدان و درگیری های اخلاقی از روبرو شدن با آن ها گریزان اند.
منبع: خبرگزاری مهر